بهادر، جوان سادهای که دستاوردهای علمی بسیاری دارد؛ برای مصاحبه به شرکتی میرود که بر اساس روابط خانوادگی و فامیلی اداره میشود. آقای فرجام، مدیر عامل شرکت که از این وضعیت ناراضی است، از بهادر میخواهد تا به صورت موازی با یکی از اقوام همسرش کار کرده و در این مدت تمام تلاشش را به کار گیرد تا پس از یک هفته، هرکس عملکرد بهتری از خود نشاد داد، استخدام شود. اما همسر فرجام، که نفوذ بسیاری در شرکت دارد و اکثر کارمندان آنجا از اقوامش هستند، کارها را برای بهادر سخت میکند...